هشت
چهارشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۲۲ ق.ظ
با اولین رعد و برقی که میزند از خواب بیدار میشوم
چشمانم را باز میکنم و نگاهم را میدوزم به پنجرهیِ خیسِ کنارِ تخت
از این پهلو به آن پهلو غلت میزنم
پلکهایم را آرام، آرام روی هم میگذارم
و پیش از آن که دیگر بار به خواب بروم
میبینمت که لرزان از سرمای شبی پاییزی،
به طرفم میآیی..
و آنکــ باد..
که از میان دستهای تو
آغاز میشود..
۹۷/۰۶/۱۴